Logo

در این مقاله نشان داده می‌شود که اوصافی که برای یمانی در روایات ذکر شده، فقط برای اهل عصمت و اهل بیت (ع) ذکر شده و در نتیجه، یمانی نیز معصوم و یکی از اهل بیت است.

طبق توضیحات سید احمد الحسن، توصیفات اهل بیت از یمانی نشان می‌دهد که یمانی حجت خدا، معصوم و از اهل بیت عصمت و طهارت است. در این نوشتار برآن هستیم که شواهد قرآنی و روایی را بر صحت گفتار سید احمد الحسن (ع) ذکر کنیم. به این منظور، تعابیری را که با اوصاف یمانی همسان است در قرآن و روایات جست‌وجو کرده‌ایم تا ببنیم این اوصاف بر چه معنایی دلالت می‌کنند.

اجمالاً می‌گوییم: آیات و روایات فراوانی وجود دارد که در توصیف خدا و کلام خدا (قرآن) و نیز معصومان (انبیا و اوصیا و امامان معصوم) عباراتی آمده که نظیر آن  عیناً برای توصیف یمانی استفاده شده است؛ و از طرفی مجموع اوصافی که در روایات برای یمانی آمده، در قرآن و روایات، منحصراً برای خلفای الهی و صاحبان عصمت وارد شده است؛ و در برخی روایات نیز تأکید شده که دارنده‌ی این اوصاف فقط خلفای الهی هستند. و این قرینه‌ی روشنی است بر اینکه یمانی نیز معصوم و از خلفای الهی است.

اوصاف مدنظر ما که دلالت بر این دارد که یمانی از حجت‌های خداوند است عبارت است از:

  1. 1. هدایتگری به حق و دعوت به حق و راه مستقیم؛
    2. هدایت بودن پرچم او؛
    3. هادی بودن او؛
    4. وجوب اطاعت از او و حرمت مخالفت با او.

در ادامه، وجه دلالت این اوصاف را بر اینکه صاحب این اوصاف از خلفای الهی است بررسی می‌کنیم:

 

1. هدایتگری به حق، و دعوت‌ به حق و راه مستقیم

امام صادق (ع) در توصیف یمانی فرمودند: «یهدی الی الحق: به حق هدایت می‌کند.» و امام باقر (ع) فرمودند: «یدعو الی الحق و الی طریق مستقیم: به حق و راه راست دعوت‌ می‌کند.»

طبق این روایات، یمانی هدایتگر به حق است و به حق و راه راست دعوت می‌کند. برای فهم دقیق اینکه از منظر قرآن و روایات، هدایتگر و دعوت‌کننده به حق چه کسانی هستند، پیش از هر چیز، کلام خداوند را معیار قرار دهیم:

قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى (بقره/120):

بگو فقط هدایت‌گری خداوند است که هدایت است.

خداوند فقط هدایتگری خودش را هدایت شمرده است؛ زیرا هدایت و دعوتش از شائبه‌ی گمراهی و بطلان و انحراف و خطا عاری است. غیر از خداوند هیچ‌کسی چنین نخواهد بود، مگر اینکه خداوند با عنایات ویژه‌ی خود به او عصمت بخشیده باشد و او را برای هدایتگری مردم برگزیده باشد که همان خلفای الهی (انبیا، اوصیا، امامان،...) هستند که معصوم و برگزیده‌ی خداوند هستند؛ لذا بین هدایتگری‌ خداوند و هدایتگری خلفای الهی دوگانگی نیست؛ درنتیجه هدایتگری‌ خلفای الهی مانند خدا بی‌عیب و نقص است و آنان نیز به حقی، بدون شائبه‌ی بطلان و انحراف، دعوت می‌کنند. طبق روایات متعدد، برترین ویژگی اهل بیت (ع) نیز که آن‌ها را از دیگران متمایز می‌کند همین است که آنان به راه راست هدایت می‌کنند و کسی را از هدایت خارج نمی‌کنند (زیرا در هدایت آنان، هیچ انحرافی نیست):

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص)‏ مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَحْيَا حَيَاتِي وَ يَمُوتَ مِيتَتِي وَ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ الَّتِي وَعَدَنِي رَبِّي قَضِيبٌ مِنْ قُضْبَانِهِ غَرَسَهُ بِيَدِهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَكَانَ فَلْيَتَوَلَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع مِنْ بَعْدِي وَ الْأَوْصِيَاءَ مِنْ ذُرِّيَّتِي فَإِنَّهُمْ لَا يُخْرِجُونَكُمْ مِنْ هُدًى وَ لَا يعِيدُونَكُمْ فِي رَدًى ... .:[1]

رسول خدا (ص) فرمودند: کسی که دوست دارد زندگی‌اش، مانند زندگی من و مردنش مانندمردن من باشد و به همان بهشت که خداوند مرا وعده داده است وارد شود و به شاخه‌ی الهی چنگ زند، باید ولایت علی بن ابیطالب (ع) و اوصیای پس از او را بپذیرد، زیرا آنان کسی را  از هدایت خارج نمی‌کنند و شما را به هلاکت باز نمی‌گردانند ... .

مُحَمَّدٍ الْبَاقِرِ بْنِ جَعْفَرٍ الصَّادِقِ ع يَرْوِيهِ عَنِ النَّسَبِ الطَّاهِرِ إِلَى جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُمْ كَمَا اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ فَاتَّبِعُوهُمْ يَهْدُوكُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ فَقَدِّمُوهُمْ وَ لَا تَتَقَدَّمُوا عَلَيْهِمْ فَإِنَّهُمْ أَحْلَمُكُمْ صِغَاراً وَ أَعْلَمُكُمْ كِبَاراً فَاتَّبِعُوهُمْ لَا يُدْخِلُونَكُمْ فِي ضَلَالٍ وَ لَا يُخْرِجُونَكُمْ مِنْ هُدًى‏... :[2]

امام باقر (ع) از امام صادق (ع) و او از پدرانش از رسول خدا (ص) فرمودند: خداوند اهل بیت (ع) را برگزید همان‌طور که آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید؛ پس از آن‌ها تبیعت کند زیرا شما را به راه مستقیم هدایت می‌کنند. آن‌ها را مقدم سازید و خودتان از آن ها جلو نزنید. آن‌ها در کودکی‌شان از تمام شما عاقل‌ترند و در بزرگسالی‌شان از همه‌ی شما داناترند. از آن ها تبعیت کنید که شما را در گمراهی داخل نمی‌کنند و از هدایت خارج نمی‌کنند.

نتیجه آنکه فقط خلفای الهی هستند که به‌شکل جزمی هدایتگر و دعوت‌کننده به حق و راه مستقیم هستند؛ زیرا دعوت به حق و هدایت به راه مستقیم جز از طریق معصوم ممکن نیست؛ زیرا از غیرمعصوم احتمال بروز خطا و انحراف وجود دارد و نمی‌توان او را، به شکل مطلق و جزمی، هدایت‌کننده به حق و دعوت کننده به حق و راه مستقیم دانست؛ زیرا مستقیم بودن به معنای نبود انحراف‌وخطا در هدایت امت است که لازمه‌اش این است که دارنده‌ی چنین اوصافی هیچ‌گاه امت را به ضلالت نکشاند و آن‌ها را از مسیر هدایت خارج نکند و باعث هلاکت آنان نشود؛ اما دیگران هرقدر هم که صالح باشند، نمی‌توان تضمینی داد که در هدایتگری به حق یا دعوت به راه راست گرفتار انحراف نشوند.[3]

دراین‌باره شایسته است به این نکته‌ی مهم توجه کنیم که موارد استعمال برخی تعابیر در منظومه‌ی قرآنی و روایی، گاهی با موارد استعمال عُرفی این تعابیر یکسان نیست که نمونه‌ی آن را در همین تعابیر «دعوت به حق و راه راست» و «هدایتگری به حق» می‌یابیم. ممکن است ما در تعابیر عرفی خود هر فرد صالحی که به امور نیک فرا بخواند، یا سخنان درستی بر زبان براند، یا ارشاداتش باعث افزایش معنویت در دیگران شود، درباره‌ی او بگوییم: «او به حق هدایت می‌کند و به حق و راه راست دعوت می‌کند»؛ اما خداوند و اهل بیت (ع) چنین تعابیری را فقط درباره‌ی کسانی صادق دانسته‌اند که مطلقاً در دعوت الهی و سیره‌ی عملی‌شان انحرافی نباشد (یعنی معصوم باشند). اساساً هم پذیرفته نیست که خداوند و اهل بیت کسانی را برای امت اسلامی، هدایتگر و دعوت‌کننده به حق و راه راست معرفی کنند و در عین حال، احتمال بروز انحراف و خطا در دعوت آن‌ها وجود داشته باشد! چه آنکه آنها از ضمایر و باطن افراد آگاه هستند و جز درباره کسی که احتمال انحراف در آنها وجود نداشته باشد، چنین تعابیری را به کار نخواهند برد. بنابراین، جمله‌ی يـدعو الـی الحـق و الی طریق مستقیم (دعـوت بـه حـق و راه راست مـی‌كنـد) و یهدی الی الحق (به حق هدایت می‌کند) يعنـی او جملتـاً و تفصـيلاً دعوت به حق می‌كند و به راه راست هدایت می‌کند و اگر ایمانی در امری دعوت به حق کند و به حق هدایت کند و در امـری ديگـر، چنین نباشد، معصوم مردم را به پيروی از وی امر نمی‌كردند و درباره‌ی وی اين‌گونه نمی‌فرمود: «جایز نيسـت هيچ مسلمانی از او سرپیچی کند یا برخلاف وی عمل كند و كسی كه اين كار را کند از دوزخيـان است؛برای اينكه وی دعوت بـه حـق مـی‌كنـد و بـه راه راسـت هدایت مـی‌كنـد» با تأمل در حدیثی از امام مهدی (ع) نیز این حقیقت را به‌روشنی می‌یابیم که منظور از حق و هدایت و راه راست در روایات، فقط حق و هدایت خالص و ناب و راه مستقیم، بدون کجی و انحراف، است که در غیر صاحبان عصمت یافت نمی‌شود:

‏أَنَّ الْحَقَّ مَعَنَا وَ فِينَا لَا يَقُولُ ذَلِكَ سِوَانَا إِلَّا كَذَّابٌ مُفْتَرٍ وَ لَا يَدَّعِيهِ غَيْرُنَا إِلَّا ضَالٌّ غَوِي‏:[4]

حق فقط با ما و در میان ما [اهل بیت] است و هیچ‌کس غیر از ما چنین چیزی را نمی‌گوید مگر اینکه کذاب و افترازننده باشد و هیچ‌کس چنین چیزی را ادعا نمی‌کند مگر اینکه گمراه بوده و به بیراهه رفته باشد.

وجود انبوه آیات و روایاتی که در آن‌ها، خدا و خلفای الهی و کتاب‌های آسمانی به هدایتگری و دعوت به حق توصیف شده‌اند، نیز همگی مؤید این ادعاست که این اوصاف فقط شایسته‌ی خداوند و صاحبان عصمت است. اول از همه خود خداوند است که چنین اوصافی را به‌کرات در قرآن کریم به خود نسبت داده است، برای نمونه آنجا که فرموده است:

قُلِ اللَّهُ يَهْدي لِلْحَق (یونس/35)‏:

بگو این خداست که به حق هدایت می‌کند. [5]

وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ يَهْدِي السَّبيل‏  (احزاب/4):

و این خداوند است که حق را می‌گوید و به راه [راست] هدایت می‌کند.

خداوند همین وصف را به قرآن ـ که مصون از خطا و انحراف است ـ نیز نسبت داده است:

«قالُوا يا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا كِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى‏ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى‏ طَريقٍ مُسْتَقيمٍ» (احقاف/30):

جنیان گفتند: اى قوم ما! ما كتابى را شنيديم كه بعد از موسى نازل شده، هماهنگ با نشانه‏هاى كتاب هاى پيش از آن، كه به حقّ و راه راست هدايت مى‌‏كند.

در چند جای قرآن همین اوصاف به رسول خدا (ص) نسبت داده شده است:

وَ إِنَّكَ لَتَهْدي إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيم‏ (شوری/52):

(ای پیامبر)، به راستی که تو به راه راست هدایت می‌کنی.

وَ إِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيم‏ (المؤمنون / 73):

(ای پیامبر)، به راستی که تو آنان را به راه راست دعوت می‌کنی.

در قرآن، برای سایر خلفای الهی، مانند انبیا و اوصیا و امامان، نیز همین اوصاف آمده است:

وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلاًّ جَعَلْنا صالِحينَ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدين (انبیا/72-73):

اسحاق، و علاوه بر او، يعقوب را به وى بخشيديم؛ و همه آنان را مردانى صالح قرار داديم! آنان را امامانی قرار داديم كه به امر ما، (مردم را) هدايت مى‏كردند؛ و انجام كارهاى نيك و برپاداشتن نماز و اداى زكات را به آن‌ها وحى كرديم؛ و تنها ما را عبادت مى‏‌كردند.

در توصیف هر یک از اهل بیت (ع) نیز به‌طور خاص همین اوصاف در روایات و زیارت‌نامه‌های ایشان مکرراً آمده که نمونه‌هایی از آن‌ها را ذکر می‌کنیم.

در وصف رسول خدا (ص): «يَدْعُو إِلَى‏ الْحَقِ‏ وَ الْمِنْهَاجِ الْمُسْتَقِيمِ[6]: به حق و به راه راست دعوت می‌کند»؛ «دَاعِياً إِلَى الْحَق[7]: دعوت‌کننده به حق»؛ «فَدَعَاهُمْ بِلِسَانِ الصِّدْقِ إِلَى سَبِيلِ الْحَق‏[8]: مردم را با زبان صدق به راه حق دعوت کرد.»

در وصف امیرمؤمنان علی (ع): «تَهْدِي‏ إِلَى‏ الْحَقِ‏ وَ إِلَى‏ طَرِيقٍ‏ مُسْتَقِيم[9]: به حق و راه راست هدایت کردی»؛ «وَلِيٍّ لِلَّهِ يَدْعُو إِلَى‏ الْحَقِ[10]: ولی خداست و به حق دعوت می‌کند»؛ «الْهَادِي‏ إِلَى‏ الرَّشَاد[11]: هدایت‌کننده به راه رشد»؛ «يَدْعُو النَّاسَ إِلَى هُدًى[12]: مردم را به هدایت دعوت می‌کند»؛ «دَاعِيَ‏ الْحَق‏[13]: دعوت‌کننده به حق».

در وصف امام حسین (ع): «دَعْوَتُكَ‏ الْحَقُ‏ وَ أَنَّكَ‏ دَعَوْتَ‏ إِلَى‏ الْحَق[14]: دعوت تو حق است و تو به حق دعوت کردی».

در وصف امام باقر (ع): «الدَّاعِي‏ إِلَى سَبِيلِي عَلَى مِنْهَاجِ الْحَق‏[15]: دعوت‌کننده به راه منِ (خدا) بر طریق حق».

در وصف امام صادق (ع): «الدَّاعِي‏ إِلَيْكَ‏ بِالْحَق[16]‏: دعوت‌کننده به سوی تو (خداوند) به حق».

در وصف امام جواد (ع): «الدَّاعِي‏ إِلَى‏ الْحَقِ‏ وَ الْهُدَى[17]: دعوت‌کننده به حق و هدایت».

در وصف امام حسن عسکری (ع): «يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى‏ طَرِيقٍ مُسْتَقِيم[18]: به حق و راه راست هدایت می‌کند».

به‌طور کلی، روایات فراوانی وجود دارد که دلالت دارد مقصود از «هدایت» و «هدایتگران» در قرآن، اهل بیت (ع) هستند که علامه مجلسی برخی از این روایات را در بابی مجزا تحت عنوان «اهل بیت هدایت و هُدا و هادیان در قرآن هستند» گرد آورده است[19] که برخی از آن‌ها را نقل می‌کنیم:

فی تفسیر العیاشی، عن جابر قال: سألت أبا جعفر (ع) عن تفسير هذه الاية، في باطن القرآن: «[قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً] فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ‏ مِنِّي‏ هُدىً‏، فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»(بقره/38)‏؛ قال: تفسيرها: عليّ الهدى[20]:

در تفسیر عیاشی از جابر نقل می‌کند از امام باقر (ع) دربارۀ تفسیر باطنی این آیه در قرآن پرسیدم: «گفتیم همگی از آن (بهشتی که آدم و حوا در آن سکونت داشتند) هبوط کنید؛ پس هرگاه از جانب من هدایت برایتان آمد، هرکس که از این هدایت تبعیت کند نه ترسی خواهد داشت و نه محزون خواهد شد.» امام (ع) فرمود: تفسیر آن این است که علی (ع) هدایت است.

عن عبد الله بن سنان، قال: سألت أبا عبد الله (ع) عن قول الله عز و جل: «وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ»؛ قال: «هم الأئمة»[21]:

عبد الله بن سنان می گوید از امام صادق درباره این سخن خداوند «  و از کسانی که آفریدیم امتی‌اند که به حق هدایت می‌کنند و با آن عدالت می‌ورزند» سوال کردم. امام (ع) فرمودند: آن‌ها ائمه‌اند.

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع‏ فِي قَوْلِهِ‏ «أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى‏ فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ»‏(یونس/35) فَأَمَّا مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ فَهُمْ‏ مُحَمَّدٌ وَ آلُ‏ مُحَمَّدٍ مِنْ‏ بَعْدِهِ ...[22]:

در تفسیر این آیه «آيا كسى كه به‌سوى حق هدايت مى‏كند براى پيروى شايسته‏تر است، يا آن كس كه خود هدايت نمى‏شود مگر آنکه هدايتش كنند؟ شما را چه شده؟ چگونه داورى مى‏كنيد؟!» امام باقر (ع) فرمودند: منظور از آیه‌ی «‏کسی که به حق هدایت می‌کند» محمد و آل او هستند که پس از محمد می آیند... .

روایات متعددی که در تفسیر آیه‌ی فوق وارد شده بیان‌کننده‌ی این حقیقت است که فقط کسانی هدایتگر به سوی حق شمرده می‌شوند که خداوند آنان را از اینکه توسط انسان‌ها هدایت شوند بی‌نیاز کرده باشد و اینها جز انبیا و اوصیا و ائمه نیستند.

نتیجه‌ی این مباحث این می‌شود که اگر اهل بیت، یمانی را هدایتگر به حق و دعوت‌کننده به حق و راه راست توصیف کرده‌اند، به این دلیل است که در دعوت یمانی هیچ‌گونه انحرافی وجود ندارد و به حقی خالص و عاری از هرگونه انحراف دعوت می‌کند؛ و چون چنین جایگاهی تنها برازنده‌ی خلفای الهی و اهل بیت عصمت و طهارت است، یمانی نیز قاعدتاً باید خلیفه‌ی خداوند و از اهل بیت عصمت و طهارت باشد.

در کتاب اندیشه‌ی اسلامی2[23]، نوشته‌ی جعفر سبحانی (از مراجع معاصر شیعه) و محمد محمدرضایی، برای عصمت انبیا نیز دلیلی آورده شده که تا حدی با استدلالی که در بالا ارائه کردیم شباهت‌ دارد. در این کتاب آمده است:

قرآن کریم پیامبران را کسانی که می‌داند که خدا آن‌ها را برگزیده و هدایت نموده است (وَ اجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيم‏ [انعام/87])؛ و کسی را که خداوند هدایت کند هیچ‌کس قادر به گمراه کردن او نیست (وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِل‏ [زمر/37]). از این رو پیامبران الهی هیچ‌گاه در معرض گمراهی قرار نمی‌گیرند و از آنجا که انجام گناه خود از نمونه‌های روشن گمراهی است پیامبران الهی هرگز به گناه و معصیت آلوده نمی‌گردند و در این حوزه نیز معصوم‌اند.[24]

طبق این استدلال، چون در قرآن، انبیا «هدایت‌شدگان» معرفی شده‌اند، پس هیچ‌گاه در معرض گمراهی قرار نمی‌گیرند و معصوم‌اند. از باب الزام نویسندگان و مدرسان این کتاب به استدلالی که خودشان مطرح کرده‌اند، می‌گوییم: اگر قرار باشد «هدایت‌شدگان» معصوم باشند، پس معصوم بودن «هدایتگران» واضح‌تر است؛ زیرا هدایتگر صفتی برتر از هدایت‌شده است؛ زیرا فرد هدایتگر نه‌تنها خودش هدایت‌شده‌ است؛ بلکه هدایتگرِ دیگران نیز هست (همان‌طور که همه‌ی انبیا و اوصیا نیز چنین‌اند)؛ درنتیجه، ازآنجاکه یمانی هدایتگر شمرده شده است، طبق استدلال این کتاب، معصوم بودنش امری واضح‌ است.

 

2.هدایتگر امت

طبق روایات، یمانی به حق هدایت می‌کند (یهدی الی الحق، یدعو الی الحق) و پرچمش نیز پرچم هدایت است (رایته رایة هدی)؛ پس نتیجه می‌گیریم که او یک هادی (هدایتگر) است؛ درنتیجه‌ی در زمره‌ی کسانی است که خداوند درباره‌ی آن‌ها فرموده است

إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هاد[25]:

[ای پیامبر،] تو تنها یک انذاردهنده هستی و برای هر قومی هدایتگری است.[26]

برای اینکه دریابیم منظور از هدایتگر در این آیه‌ی قرآن چیست، مطالبی را که در بخش پیشین گفتیم یادآوری می‌کنیم که طبق آن هدایتگران°معصوم‌اند. روایات فراوانی نیز از اهل بیت (ع) نقل شده که هدایتگران، پس از رسول خدا (ص)، اوصیای ایشان از اهل بیت عصمت و طهارت هستند که به حق و راه مستقیمی که رسول خدا (ص) به آن دعوت کرد، هدایت می‌کنند.

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع‏ فِي قَوْلِ اللَّهِ‏ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِ‏ قَوْمٍ‏ هادٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمُنْذِرُ وَ فِي كُلِّ زَمَانٍ مِنَّا هاديا [هَادٍ] يَهْدِيهِمْ إِلَى مَا جَاءَ بِهِ نَبِيُّ اللَّهِ ثُمَّ الْهُدَاةُ مِنْ بَعْدِهِ عَلِيٍّ ثُمَّ الْأَوْصِيَاءُ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ[27]:

امام باقر (ع) درباره‌ی این سخن خداوند «تو [ای پیامبر] فقط انذاردهنده هستی و برا ی هر قومی هدایتگری هست» فرمودند:  رسول خدا انذاردهنده است و در هر زمانی از ما هدایتگری هست که به آنچه رسول خدا (ص) آورد هدایت می‌کند، سپس هدایتگران پس از او علی (ع) است و سپس اوصیا[ی پیامبر] یکی پس از دیگری.

عن امیرالمؤمنین علی (ع):... أَطِيعُوا أَمْرِي إِذَا أَمَرْتُ، فَوَ اللَّهِ لَئِنْ أَطَعْتُمُونِي لَا تَغْوَوْنَ، وَ إِنْ عَصَيْتُمُونِي لَا تَرْشُدُونَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى‏ الْحَقِ‏ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى‏ فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ‏ وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لِنَبِيِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ» فَالْهَادِي‏ بَعْدَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هَادٍ لِأُمَّتِهِ عَلَى مَا كَانَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، فَمَنْ عَسَی أَنْ يَكُونَ الْهَادِي‏ إِلَّا الَّذِي دَعَاكُمْ إِلَى‏ الْحَقِ‏، وَ قَادَكُمْ إِلَى الْهُدَى:

امیرمؤمنان علی (ع) فرمودند: زمانی که شما را امر می‌کنم اطاعت کنید. به خدا قسم که اگر مرا اطاعت کنید گمراه نمی‌شوید و اگر نافرمانی کنید هدایت نمی‌شوید. خداوند فرموده است «آیا کسی که به حق هدایت می‌کند سزاوارتر است که تبعیت شود یا آن کس که راه نمی‌یابد مگر آنکه هدایت شود پس شما را چه شده و چگونه حکم می‌کنید» و خداوند به پیامبرش فرمود: «تو تنها انذاردهنده‌ هستی و برای هر قومی هدایتگری هست». هدایتگر پس از رسول خدا هدایتگر امتش است بنابر آنچه از رسول خدا بوده است، پس آیا هدایتگر جز کسی است که شما را به حق دعوت می‌کند و به هدایت رهبری می‌کند؟

از این روایات فهمیده می‌شود که هدایتگران امت که همان اوصیا هستند همان دعوت‌کنندگان به حق و راه هدایت (راه مستقیم) هستند، و چون یمانی دقیقاً با چنین اوصافی وصف شده است (یدعو الی الحق و الی طریق مستقیم؛ یهدی الی الحق) پس او نیز از هدایتگرانی است که از اوصیای رسول خدا (ص) هستند. نظر به اینکه در روایات، پس از دوازده امام، غیر از مهدیین از اولاد امام مهدی، اوصیای دیگری نمی‌شناسیم که بتوانیم یمانی را از آن‌ها بدانیم، نتیجه می‌گیریم که یمانی در زمره‌ی مهدیین و از اوصیای رسول خدا (ص) و دارای عصمت است.

 

3.حامل پرچم حق و هدایت

بین «حق» و «هدایت» تلازم است؛ یعنی هدایت و حق همیشه همراه هم هستند و نمی‌شود که هدایت باشد، اما حق نباشد و برعکس. درنتیجه ازآنجاکه اهل بیت (ع)، یمانی را حامل پرچم هدایت شمرده‌اند، پس یمانی حامل پرچم حق نیز هست، و این وصفی است که در روایات فراوانی، از اوصاف انحصاری اهل بیت (ع) شمرده شده است؛ بدین معنا که اهل بیت (ع) رایة الحق و الهدی (پرچم‌های حق و هدایت) یا حاملان آن شمرده شده‌اند. برای مثال:

قال رسول الله (ص): عَلِيٌّ آيَةُ الْحَقِّ وَ رَايَةُ الْهُدَى[28]:

رسول خدا (ص) فرمودند: علی نشانه‌ی حق و پرچم هدایت است.

علاوه بر این وصف، اهل بیت (ع) با چنین تعابیری نیز وصف شده‌اند که هم مضمون با تعبیر رایة الحق و الهدی است:

«عَلَم الحق: پرچم حق»، «اعلام الحق: پرچم‌های حق»، «العَلَم الهادی: پرچم هدایتگر»، «منار هدی یا منار الهدی: مناره‌ی هدایت»، «طریق الهدی: راه هدایت»، «سبیل الهدی: راه هدایت»، «مفاتیح الهدی: کلیدهای هدایت»، «آیة الهدی: نشانه‌ی هدایت»، «أنف الهدی»، «باب الهدی: دروازه‌ی هدایت»، «منهاج الهدی: راه روشن هدایت»، «نور الهدی: نور هدایت»، «مدینة هدی: شهر هدایت»، «بیعة هدی: بیعت هدایت».

از اصلی‌ترین کارکردهای پرچم خصوصاً در گذشته این بوده که با نصب آن در مکانی خاص می‌شُد راه را پیدا کرد و از گم شدن در امان ماند (همانند پیاده روی اربعین در مسیر کربلا و نجف که هر جماعتی پرچمی را بالا می‌برند تا افراد گروه متفرق نشوند و از گروه جا نمانند و گم نشوند). کارکرد دیگرِ پرچم جنبه‌ی نمادین آن است؛ لذا غالباً کشورها و احزاب و فرقه‌ها... پرچم خاص خود را دارند تا بیان‌کننده‌ی موجودیت یا ایدئولوژی آنان باشد. اگر در روایات، به‌منظور تمجید اهل بیت، آنان پرچم‌های حق و هدایت یا حاملان آن معرفی شده‌اند منظور این است که اهل بیت نماد و سمبل حق و هدایت بر روی زمین هستند و گفتار و سیره‌ی عملی آنان تماماً حق و هدایت است و در آن هیچ‌گونه بطلان و ضلالت و انحرافی نیست و می‌توان با تمسک به آن‌ها از راه‌های متفرقه در امان ماند و به هدایت رهنمون شد.[29]

در ادامه، برخی از روایاتی را که دلالت می‌کند حاملان پرچم حق و هدایت منحصراً اهل بیت هستند ذکر می‌کنیم و، در صورت لزوم، وجه دلالت این روایات را بر اینکه تنها معصومان چنین‌اند توضیح می‌دهیم.

1.عن علی بن الحسین (ع): ... أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى وَ لَهُ الْحَمْدُ ابْتَلَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ بِبَلَاءٍ حَسَنٍ حَيْثُ جَعَلَ‏ رَايَةَ الْهُدَى وَ الْعَدْلِ وَ التُّقَى فِينَا وَ جَعَلَ‏ رَايَةَ الضَّلَالَةِ وَ الرَّدَى فِي غَيْرِنَا[30]:

امام سجاد (ع) فرمودند: ... ای مردم، خدای متعال که سپاس ازآنِ اوست، ما اهل بیت را در این دنیا به بلایی نیکو آزموده است و پرچم هدایت و عدل و تقوا را در ما قرار داده و پرچم گمراهی و ضلالت و هلاکت را در غیر ما قرار داده است.

طبق این روایت، پرچم هدایت فقط در میان اهل بیت است؛ منظور امام (ع) این است که حق مطلق و تقوای مطلق، بدون شائبه‌ی انحراف فقط در میان ما اهل بیت است و اینکه فرمودند پرچم ضلالت و هلاکت در دیگران است، منظور این نیست که دیگران لزوماً به‌طور صددرصدی گمراه و هلاک‌شده هستند؛ بلکه منظور این است که دیگران هدایت‌شدگان و هدایتگران به حق مطلق نیستند و درصدی از گمراهی برای آن‌ها متصور است و اگر هم هدایتی یابند به واسطه‌ی اهل بیت است و درعین‌ حال احتمال گمراه شدن و گمراه کردن برای آن‌ها وجود دارد، و چون معصوم نیستند نه خودشان از هدایت قطعی در امان‌اند و نه در اینکه دیگران را گمراه نکنند ضمانتی وجود دارد.

2.عن أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع: ‏فَإِنْ تَتَّبِعُوا آثَارَنَا تَهْتَدُوا بِبَصَائِرِنَا مَعَنَا رَايَةُ الْحَقِ‏ مَنْ تَبِعَهَا لَحِقَ وَ مَنْ تَأَخَّرَ عَنْهَا غَرِق[31]:‏

امیرمؤمنان علی (ع) فرمودند: اگر از آثار ما تبعیت کنید به بصیرت‌های ما هدایت می‌شوید. پرچم حق تنها با ماست. هر کس از آن تبعیت کند به مقصد می‌رسد و هر کس از آن جا بماند غرق می‌شود.

3. عن امیرالمؤمنین علی (ع):...‏ دَعَوْنَاهُ إِلَى الْحَقِّ وَ دَعَاهُ غَيْرُنَا إِلَى الْفِتْنَةِ فَآثَرَهَا عَلَيْنَا لَنَا رَايَةُ الْحَقِّ مَنِ اسْتَضَاءَ بِهَا كَنَّتْهُ وَ مَنْ سَبَقَ إِلَيْهَا فَاز[32]:

امیرمؤمنان علی (ع) فرمودند: ما آن‌ها را به حق دعوت کردیم، اما دیگران به فتنه دعوت کردند ... پرچم حق تنها برای ماست. هر کس از آن نور بجوید، نور او را دربر می‌گیرد و هر کس به‌سوی آن بشتابد، رستگار می‌شود.

در دو روایت اخیر، فضای روایات و تقدیم جارومجرور[33]، به‌روشنی دلالت می‌کند که پرچم حق تنها با اهل بیت (ع) است.

4. عن امیرالمؤمنین علی (ع): ... نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ غَيْرُهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِأَمْرِهِ صَادِعاً وَ بِذِكْرِهِ‏ نَاطِقاً فَأَدَّى أَمِيناً وَ مَضَى رَشِيداً وَ خَلَّفَ فِينَا رَايَةَ الْحَقِّ مَنْ تَقَدَّمَهَا مَرَقَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا زَهَقَ وَ مَنْ لَزِمَهَا لَحِقَ دَلِيلُهَا مَكِيثُ الْكَلَامِ بَطِي‏ءُ الْقِيَامِ سَرِيعٌ إِذَا قَام‏... [34]:

امیرمؤمنان علی (ع) فرمودند: شهادت می‌دهیم که هیچ خدایی جز او نیست و محمد، بنده و فرستاده اوست که او را برای اظهار امر خود فرستاده است و برای متذکر ساختن یاد او گویا قرار داده است، او هم رسالت خود را به امانت ادا کرد و پرچم حق را در میان ما به یادگار گذاشت. هر کس كه از اين پرچم پيشى گرفت از دين خارج شد، و هر کس از آن عقب ماند هلاک گشت، و هر كس ملتزم آن شد به حق پيوست. راهنماى اين پرچم (كه وصى رسول است) با درنگ سخن مى‏‌گويد و با بردبارى قيام مى‏‌نمايد، ولى به وقت قيام شتاب مى‌‏ورزد.

5. وَرَدَتْ عَنِ الصَّادِقِينَ عَلَيْهِمُ السَّلَام‏ إِذَا أَرَدْتَ زِيَارَةَ قُبُورِ الْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلَام‏:... فَإِذَا دَخَلْتَ الْمَشْهَدَ ... وَ قُل:‏ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَئِمَّةَ الْمُؤْمِنِين‏...أَنَّ اللَّهَ قَدْ طَهَّرَكُمْ مِنَ الْفَوَاحِش... وَ ‏مَنَحَكُمْ رَايَةَ الْحَقِّ الَّذِي مَنْ تَقَدَّمَهَا ذَلَّ، وَ مَنْ تَأَخَّرَ عَنْهَا زَلَّ‏...ثُمَّ تَنْكَبُّ عَلَى الْقَبْرِ وَ تَقُولُ: بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا حُجَّةَ اللَّه‏ ... سُلِّمَتْ إِلَيْكَ رَايَةُ الْحَقِّ وَ كُلِّفْتَ هِدَايَةَ الْخَلْقِ‏ وَ نُبِذَ إِلَيْكَ عَهْدُ الْإِمَامَةِ[35]:

از امامان (ع) نقل شده که زمانی که خواستی قبور ائمه (ع) را زیارت کنی:.. [زمانی که به مشهد شریف رسیدی بایست... و بگو: سلام بر شما ای امامان مؤمنان... خدا شما را از زشتی‌ها پاک کرده...و به شما پرچم حق را اعطا کرده است که هرکس از آن پیشی بگیرد خوار می‌شود و هرکس از آن عقب بیفتد می‌لغزد... سپس به روی قبر میفتی و می‌گویی: پدر و مادرم به فدایت، ای حجت خدا... پرچم حق به تو تحویل داده شده و به هدایت خلق مأمور شده‌ای و عهد امامت به‌سوی تو افکنده شده است.

طبق این روایات و ادعیه، امتیاز اهل بیت (ع) از دیگران، این است که پرچم حق در میان آنان است؛ لذا به هدایتگری خلق منصوب شده‌اند.

5. عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع كَانَ إِذَا أَرَادَ الْقِتَالَ قَالَ هَذِهِ الدَّعَوَاتِ اللَّهُمَّ... فَاجْعَلْنِي مِمَّنْ اشْتَرَى فِيهِ مِنْكَ نَفْسَهُ ... وَ تَجْعَلُنِي فِي الْأَحْيَاءِ الْمَرْزُوقِينَ بِأَيْدِي الْعُدَاةِ وَ الْعُصَاةِ تَحْتَ لِوَاءِ الْحَقِّ وَ رَايَةِ الْهُدَى‏ مَاضِياً عَلَى نُصْرَتِهِمْ قُدُماً غَيْرَ مُوَلٍّ دُبُراً...[36]:

امام صادق (ع) فرمودند: امیرمؤمنان پیش از جهاد این دعا را می‌خواند: خدایا مرا جزو کسانی قرار ده که جان خود را به تو می‌فروشند ... و مرا جزو کسانی قرار بده که در راه تو و در زیر پرچم حق و پرچم هدایت و برای نصرت دین تو به‌دست بدترین بندگان نافرمانت کشته می‌شوند و مرا جزو کسانی قرار ده که نزد تو زنده‌اند و نزد تو روزی می‌خورند.

در این دعاخواسته‌ی امیرمؤمنان این است که زیر بیرق حق و پرچم هدایت به شهادت برسد و این نشان می‌دهد که مقصود از چنین پرچمی، حق و هدایت مطلق و بدون شائبه‌ی هرگونه بطلان و انحراف است؛ در غیر این صورت، معنا نداشت که امیرمؤمنان، که امامی معصوم است، آرزویش این باشد که تحت لوای آن به شهادت برسد؟!

6. فی دعاء الندبة عن الامام الصادق (ع): ... أَيْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ، أَيْنَ صَاحِبُ يَوْمِ الْفَتْحِ وَ نَاشِرُ رَايَةِ الْهُدَى‏[37]:

امام صادق در دعای ندبه فرمودند: ... کجاست آن کسی که رشتة متصل بین آسمان و زمین است؟ کجاست صاحب روزی پیروزی و نشردهنده‌ی پرچم هدایت؟

در این دعا، امام صادق، امام مهدی (ع) را نشر دهنده‌ی پرچم هدایت خطاب کرده است؛ و معقول نیست که بپذیریم امام مهدی (ع) نشردهنده‌ی پرچم هدایتی است که در آن احتمال انحراف و لغزش وجود دارد. درنتیجه مقصود از پرچم هدایت، هدایت مطلق و بدون احتمال هرگونه انحراف است که فقط صاحبان عصمت سزاوار حمل آن هستند.

7. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ... يَا مُحَمَّدُ، عَلِيٌّ رَايَةُ الْهُدَى، وَ إِمَامُ مَنْ أَطَاعَنِي، وَ نُورُ أَوْلِيَائِي،... فَبَشِّره بِذَلِكَ يَا مُحَمَّدُ...[38]:

رسول خدا (ص) فرمودند: زمانی که به آسمان معراج کردم ... پروردگار به من فرمود: برای تو علی را برگزیدم پس او را جانشین و وصی خودت قرار بده... ای محمد او پرچم هدایت است و امام کسی است که من را اطاعت کند و نور اولیای من است... پس اینها را به او بشارت بده.

8. عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: بَيْنَمَا رَسُولُ اللَّهِ ص فِي مَنْزِلِ فَاطِمَةَ وَ الْحُسَيْنُ فِي حَجْرِهِ ... فَقَالَ لِي ... إِنَّهُ‏ سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ ... وَ بَشِّرْهُ بِأَنَّهُ رَايَةُ الْهُدَى وَ مَنَارُ أَوْلِيَائِي وَ حَفِيظِي وَ شَهِيدِي عَلَى خَلْقِي وَ خَازِنُ عِلْمِي وَ حُجَّتِي عَلَى أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلِ الْأَرَضِينَ وَ الثَّقَلَيْنِ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ.[39]

امام صادق (ع) فرمودند که وقتی رسول خدا (ص) در خانه فاطمه (س) بود و حسین (ع) در دامن او بود...خدای متعال درباره امام حسین (ع) به پیامبر چنین فرمود:…او سرور شهداست ... او را بشارت بده كه او پرچم هدايت است و مناره‌ای است براى دوستان من و نگهبان و شاهد من بر خلق و خزانه‏دار علم من و حجتم بر اهل آسمان‏ها و زمين و جن و انس است.

همان‌طور که از دو روایت اخیر روشن است توصیف یک شخص به پرچم هدایت منزلتی است که خداوند به خاطر آن به رسول خدا (ص) فرموده که به امیرمؤمنان و امام حسین به خاطر رسیدن به این منزلت بشارت دهد و این نشان می‌دهد که توصیف شدن به پرچم هدایت مقامی بسیار والا و ویژه‌ی افرادی خاص است، و اگر احتمال انحراف و بطلان در آن راه می‌یافت خداوند به خاطر آن بشارت نمی‌داد.

نتیجه آنکه وقتی می‌بینیم در روایات، فقط اهل بیت عصمت و طهارت، پرچم‌های حق و هدایت یا حاملان آن شمرده شده‌اند، و از سویی در روایات تأکید شده که یمانی نیز حامل پرچم حق و هدایت است؛ نتیجه می‌گیریم که یمانی نیز از همان سلاله‌ی پاک عصمت و طهارت است.

 

آیا تنها هدایتگر، در آستانه‌ی ظهور، یمانی است؟

طبق آنچه گفتیم چون یمانی دعوت‌کننده و هدایت‌گر به حق و راه مستقیم و و حامل پرچم حق و هدایت است، پس معصوم و حجت خدا  و از اهل بیت عصمت طهارت است؛ اما برخی اشکالی به این مضمون مطرح کرده‌اند:

«امام باقر (ع) در بیان هدایتگر بودن یمانی از اسم تفضیل «اهدی: هدایتگرتر» استفاده کردند که بدین معناست که گرچه هدایت یمانی از همه برتر است اما هم‌زمان با او پرچم‌های هدایت دیگری نیز وجود دارند، مانند اینکه خراسانی نیز صاحب پرچم هدایت است؛ و این با این ادعای شما در تضاد است که حاملان پرچم هدایت فقط اهل بیت عصمت و طهارت هستند، زیرا می‌دانیم که خراسانی در زمره‌ی اوصیا نیست تا او را معصوم بشماریم.»

پیش از پاسخ به این سؤال لازم است توضیح مختصری درباره‌ی اسم تفضیل در زبان عربی بدهیم:

در زبان عربی غالباً زمانی که کلمات بر وزن «اَفعَل» برده می‌شوند به معنای برتری یک صفت در یک چیز یا یک شخص در مقایسه با چیزها یا اشخاص دیگر است. مثلاً هنگام مقایسه بین «الف» و «ب» وقتی گفته می‌شود « الف اَعلَمُ مِن ب» یعنی شخص «الف» از «ب» عالم‌تر است. در چنین مثال‌هایی، صفتی که به صورت اسم تفضیل آمده در هر دوی الف و ب وجود دارد، با این فرق که آن صفت در الف بیشتر از ب وجود دارد؛ اما باید توجه کرد که همیشه این‌طور نیست که هنگام استعمال اسم تفضیل در زبان عربی، صفت در هر دوی الف و ب وجود داشته باشد. مهم‌ترین سند ما بر این ادعا قرآن کریم است:

1. قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكُم بِأَهْدَى مِمَّا وَجَدتُّمْ عَلَيْهِ آبَاءكُمْ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ (زخرف/24):

(پيامبرشان) گفت: آيا اگر من آيينى هدايتگرتر از آنچه پدرانتان را بر آن يافتيد آورده باشم (باز هم انكار مى‏كنيد)؟! گفتند: ما به آنچه شما به آن فرستاده شده‏ايد كافريم!

در این آیه، خدای متعال دعوت انبیا را «هدایتگرتر» از آیین پدران مشرکان ـ که همان شرک‌وبت‌پرستی است ـ معرفی کرده است، حال آنکه در شرک و بت‌پرستى هدايتى نيست تا دعوت به توحيد، در قیاس با آن هدايت برتر باشد؛ لذا عاقلانه نیست که بگوییم: چون در این آیه از اسم تفضیل «أهدی: هدایتگرتر» استفاده شده پس حتماً آیین شرک و بت‌پرستی کافران هدایت است، لیکن آیین پیامبر هدایتگرتر!

2. قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدي لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى‏ فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ(یونس/35):

بگو: «آيا هيچ يک از معبودهاى شما، به‌سوى حق هدايت مى‏كند؟! بگو: تنها خدا به حق هدايت مى‏كند! آيا كسى كه به‌سوى حق هدایت مى‏كند براى پيروى شايسته‏تر است، يا آن كس كه خود هدايت نمى‏شود مگر هدايتش كنند؟ شما را چه مى‏شود، چگونه داورى مى‏كنيد؟!»

در این آیه‌، گرچه از اسم تفضیل «أحق: شایسته‌تر» استفاده شده است، اما معنایش این نیست که کسی که خدا او را هدایت کرده است شایسته‌تر است که از او تبعیت شود، اما کسی که هدایت نشده است، تنها شایسته‌ی پیروی است و نه شایسته‌تر!

3. اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ (انعام/124):

خدا داناتر است که رسالت خود را (برای نبوت) کجا قرار دهد؟

بی‌شک منظور از این آیه این نیست که دیگران نیز آگاه‌اند که چه کسی برای نبوت شایسته است، اما خدا آگاه‌تر است!

4. أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين (توبه/13):

آيا با گروهى كه پيمان‌هاى خود را شكستند و تصميم به اخراج پيامبر گرفتند، پيكار نمى‏كنيد؟! درحالى‌كه آن‌ها نخستين بار (پيكار با شما را) آغاز كردند آيا از آن‌ها مى‏ترسيد؟! با اينكه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسيد، اگر مؤمن هستيد!

ترس از غیر از خدا از گناهان و از مصادیق شرک به خداست و هیچ فرد مؤمنی نباید از غیر خدا بترسد. بنابراین منظور این آیه این نیست که ترس از خدا شایسته‌تر است، اما ترس از مشرکان شایسته!

نتیجه آنکه کسی که از توصف پرچم یمانی به هدایتگرتر بودن درصدد این است که ثابت کند که پرچم‌های هدایت دیگری غیر از یمانی وجود دارد، ابتدا باید بتواند ثابت کند که هرجا اسم تفضیل برای بيان وجود صفتی در چیزی استعمال می‌شود حتماً آن صفت در غیر آن چیز در مرتبه‌ی ضعیف‌تر نیز وجود دارد، حال آنکه چنین عمومیتی در کار نیست و آیات قرآن کریم خلاف آن را نشان می‌دهد.

بنابراین توصیف پرچم یمانی به «هدایتگرتر بودن» به معنای هدایتگر بودن سایر جریان‌های مقارن با جریان یمانی نیست، و نمی‌تواند این قاعده‌ی کلی را که حاملان پرچم حق و هدایت فقط اهل بیت (ع) هستند نقض کند. دلیل دیگری که نشان می‌دهد هنگام ظهور یمانی، حامل پرچم حق و هدایت فقط اوست این است که اساساً حق یکی است، و در آن چندگانگی وجود ندارد. در قرآن کریم آمده است:

فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُون (یونس/32):

پس بعد از حق چه چیزی است مگر گمراهی؟ پس به کجا روی بر می‌گردانید؟  

همچنین، امیرمؤمنان علی (ع) فرمودند:

مَا اخْتَلَفَتْ‏ دَعْوَتَانِ‏ إِلَّا كَانَتْ إِحْدَاهُمَا ضَلَالَة[40]:

دو دعوت، با یکدیگر اختلاف پیدا نکردند، مگر اینکه یکی از آن‌ها گمراهی بود.

بنابراین، هر دعوتی یا حق است یا باطل، و اگر حق نیست پس پیروی از آن ضلالت است. شکی در این نیست که یمانی دعوت‌کننده و هدایتگر به حق است، لذا هر جریانی که زیر لِوای یمانی نباشد، حق مطلق نیست، و درنتیجه پیروی از آن خالی از ضلالت نیست.

این نکته را همواره باید به یاد داشت که طبق روایاتی که نقل کردیم اهل بیت (ع) فرموده‌اند ما تنها یک پرچم داریم که هر کس از آن جا بماند از هدایت دور گشته است؛ و از طرفی، اهل بیت در جریان ظهور تنها یک جریان را تأیید کرده‌اند و برای آن اوصاف معصومان را شمرده‌اند که همان پرچم یمانی است و این نشان می‌دهد که یمانی از اهل بیت (ع) است و تنها پرچم هدایتی است که در پروسه‌ی ظهور به نیابت از امام مهدی (ع) وارد عمل می‌شود. علاوه‌بر روایاتی که پیش‌تر ذکر کردیم، روایات دیگری نیز بر این مطلب صحه می‌گذارند:

1. عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع أَنَّهُ قَالَ: كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ رَايَةِ الْقَائِمِ (ع) صَاحِبُهَا طَاغُوتٌ[41]:

امام باقر (ع) می‌فرمایند: هر پرچمی که قبل از پرچم قائم بلند شود صاحب آن طاغوت است.

در این روایت، تصریح شده که بلند شدن هر پرچمی قبل از قائم (ع) طاغوت است. اگر مراد اهل بیت از قائم در این روایت و روایات مشابه، امام مهدی باشد، آنگاه با روایاتی که در آن‌ها پرچم یمانی، پرچم حق و هدایت معرفی شده، تناقض پیدا می‌کند؛ زیرا بدیهی است که پرچم یمانی طاغوت نیست؛ زیرا اهل بیت (ع) طاغوت را حق و هدایت معرفی نمی‌کنند و به پیوستن به آن امر نمی‌کنند. درنتیجه منظور از قائم در این روایت، یمانی است که اولین قائم آل محمد (ص) در دوره‌ی غیبت امام مهدی (ع) است.

2. عن أبي جعفر ع:‏ إياک و شذاذ من آل محمد، فإن لآل محمد و علي راية و لغيرهم رايات فَالْزَمِ الْأَرْضَ وَ لَا تَتَبَّعْ مِنْهُمْ رَجُلًا أَبَداً حَتَّى تَرَى رَجُلًا مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ مَعَهُ عَهْدُ نَبِيِّ اللَّهِ وَ رَايَتُهُ وَ سِلَاحُه‏...[42]:

بر حذر باشيد از كسانی كه خود را به دروغ به آل محمد نسبت می‌دهند كه همانا برای آل محمد و علی (ع) يك پرچم است و براي ديگران پرچم‌ها. ملازم زمین باش و از کسی تبعیت نکن تا اینکه کسی را ببینی که همراه او وصیت، سلاح و پرچم رسول خداست.

در این روایت، توصیه‌ی اکید شده که اهل بیت فقط یک پرچم دارند و از هیچ‌کس نباید پیروی کرد مگر مردی از فرزندان حسین که همراه او وصیت رسول خدا (ص) و پرچم و سلاح اوست. اگر منظور از این مردْ امام مهدی (ع) باشد، با روایاتی که به پیوستن به یمانی امر کرده‌اند منافات خواهد داشت؛ لذا منظور از این مرد همان یمانی است؛ و اینکه در این روایت آمده که با وصیت و سلاح و پرچم رسول خدا (ص) شناخته می‌شود، با یمانی نیز همخوان است، زیرا طبق روایات، وصیت و سلاح و پرچم رسول خدا از میراث رسول خداست که نزد اوصیای ایشان است و با همین میراث می‌توان آنان را شناخت و چون یمانی همان مهدی اول از اوصیای امام مهدی است، بالطبع از اوصیای رسول خدا (ص) شمرده می‌شود و این میراث می‌تواند نزد او نیز باشد که با همین میراث نیز شناخته می‌شود.

البته اینکه منظور از وصیت و سلاح و پرچم چیست و آیا منظورْ وصیت و سلاح و پرچم مادی است یا چیز دیگر، بحث‌های مفصلی است که برای اطلاع از آن‌ها می‌توانید به کتاب «وصیت مقدس نوشته‌ی بازدارنده از گمراهی» از سید احمد الحسن، «وصیت و وصی احمد الحسن» از شیخ ناظم العقیلی، «همه گمراهند جز یمانی» از شیخ عباس فتحیه، و سایر کتب انصار رجوع کنید.

3. مما جاء عن أبي جعفر محمد بن علي عليه السلام، أنه سئل عن الفرج، متى يكون؟ فقال: إن اللّه عزّ و جلّ يقول: «فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ» ثم قال: يرفع لآل جعفر بن أبي طالب راية ضلال، ثم يرفع آل عباس راية أضلّ منها و أشر، ثم يرفع لآل الحسن بن علي عليه السلام رايات و ليست بشي‏ء، ثم يرفع لولد الحسين عليه السلام راية فيها الأمر[43]:

از امام باقر (ع) پرسیده شد، فرج چه زمانی است؟ فرمودند: خدای متعال می‌فرماید: «منتظر باشید که من نیز همراه شما از منتظرانم» سپس فرمود: برای آل جعفر بن ابی طالب پرچمی بلند می‌شود که پرچم ضلالت است، سپس پرچمی برای آل عباس (بنی عباس) بلند می‌شود که ضلالت آن بیشتر است، سپس پرچمی برای برای آل حسن بن علی (ع) بلند می‌شود که چیزی نیست. سپس پرچمی برای فرزند حسین (ع) بلند می شود که امر ما در آن است.

در این روایت، امام باقر (ع) جریان‌های آستانه ظهور را بیان می‌کنند و در ضمن آن، برخی جریان‌های انحرافی مانند آل جعفر و آل عباس، و نیز جریان نه‌چندان موردتأیید آل حسن (ع) را نام می‌برند که اشاراتی رمزآلود در معرفی برخی جریانات پیش از ظهور است. اینکه مراد واقعی از این جریانات چیست، فعلاً مدنظر ما نیست؛ آنچه در این روایت فعلاً برای ما مهم است، این است که در بحبوحه‌ی ظهور این پرچم‌ها، پرچمی به دست فرزند امام حسین (ع) برافراشته می‌شود که علاوه بر اینکه منسوب به اهل بیت (ع) است، امر اهل بیت و گشایش کارها در آن است که با توجه روایات پیشن می‌یابیم که این پرچمِ یمانی است که به اهل بیت منسوب بوده و موردتأیید آنان است.

 

4.وجوب اطاعت و حرمت تمرد

وجوب اطاعت مطلق از یک فرد و حرمت مخالفت با او، با عصمت آن فرد تلازم دارد؛ یعنی هرگاه کسی معصوم باشد، اطاعت از او بدون قیدوشرط واجب است و هرگاه اطاعت از کسی بدون قید و شرط واجب باشد، او معصوم است. بسیاری از متکلمان نیز برای اثبات عصمت انبیا یا ائمه به چنین تلازمی استناد کرده‌اند و آیاتی از قرآن را که دلالت بر وجوب اطاعت از انبیا و ائمه دارد دلیل بر عصمت آنان دانسته‌اند.[44] در روایات نیز به تلازم میان اطاعت از یک شخص و عصمت او تصریح شده، و تأکید شده که فقط حجت‌های الهی واجب‌الاطاعه هستند:

عن امیرالمؤمنین علی (ع): إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ الَّذِينَ قَرَنَهُمُ اللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ نَبِيِّهِ فَقَالَ: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم‏» لِأَنَّ اللَّه‏ أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِي الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ‏ مَعْصُومُونَ‏ مُطَهَّرُونَ‏ لَا يَأْمُرُونَ بِمَعْصِيَتِهِ؛ فَهُمْ أُولُو الْأَمْرِ، الطَّاعَةُ لَهُمْ مَفْرُوضَةٌ مِنَ اللَّهِ، وَ مِنْ رَسُولِهِ، لَا طَاعَةَ لِأَحَدٍ سِوَاهُم‏[45]:

امیرمومنان علی (ع) فرمودند: اطاعت فقط برای خداوند و رسول او و والیان امری است که خداوند آن‌ها را با خودش و پیامبرش قرین کرده است و فرموده است: «از خداوند اطاعت کنید، و از رسول او و اولی الامر از شما اطاعت کنید.» به این دلیل خداوند فقط به اطاعت از اولی الامر (ائمه) امر کرده است که آن‌ها معصوم و مطهر هستند و به معصیت امر نمی‌کنند. آن‌ها اولی الامر هستند و و اطاعت کردن از آن‌ها از سوی خدا و پیامبر واجب شده است و غیر از آنان برای هیچ‌کس اطاعتی نیست.

در روایت فوق، امیرمؤمنان علت وجوب اطاعت از صاحبان امر را عصمت آنان دانسته است. معنای این سخن این است که کسی که معصوم نیست اطاعتی از او نیز وجود دارد؛ زیرا با اطاعت از او در امان نیستیم که در دامن گناه و انحراف نیفتیم.

ازاین‌رو، چون بنابر روایات، اطاعت از یمانی، مطلقاً و بدون قیدوشرطی واجب شده است، ثابت می‌شود که او معصوم است. دلیل بر اینکه اطاعت از یمانی بدون قیدوشرط واجب است، این است که او «هدایتگر به حق» و «دعوت‌کننده به حق و راه راست» است که بدین معناست که در گفتار و رفتارش انحراف و گمراهی و بُطلانی وجود ندارد؛ و به‌حکم عقل و شرع، واجب است انسان‌ها از گمراهی دوری کنند و به حق بپیوندند. بنابر آیه‌ی شریفه‌ی «فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلال: پس بعد از حق، چیست مگر گمراهی؟»، برای دورماندن از گمراهی فقط یک راه وجود دارد و آن پیروی از حق است؛ و چون یمانی به حق هدایت می‌کند و به راه راست دعوت می‌کند، برای دور ماندن از گمراهی، اطاعت بدون قیدوشرط از او عقلاً و شرعاً واجب است. بنابراین تمام کسانی که به یمانی پشت می‌کنند، مصداق بارز ضالّین (گمراهان) در سوره‌ی حمد هستند که ائمه در تفسیر آن فرموده‌اند که آنان شکاکان و کسانی‌اند که امام خود را نمی‌شناسند![46]  آری کسی که به یمانی پشت کند، درواقع به پیشوای معصوم خود پشت کرده است.

به‌دلیل عصمت یمانی است که امام باقر (ع) پیوستن به یمانی و قرار گرفتن زیر پرچم او را واجب اعلام کردند و فرمودند: «إِذَا خَرَجَ الْيَمَانِيُّ فَانْهَضْ إِلَيْهِ: هنگام خروج یمانی به سوی او بشتاب». «انهض» در زبان عربی فعل امر است و معنایش این است که به‌سوی او بشتاب، و به‌قول علمای علم اصول، فعل امر دلالت بر وجوب دارد؛[47] یعنی واجب است که برای پیوستن به او شتاب کنید و او را به‌منزله‌ی فرمانده خود بپذیرید.

دلیل دیگر بر اینکه یمانی خلیفه‌ی خداوند است، حرمت مخالفت با اوست، طوری که مخالفت با او منجر به دوزخی شدن می‌شود. امام باقر (ع) درباره‌ی حرمت مخالفت با یمانی فرمودند:

وَ لَا يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ يَلْتَوِيَ عَلَيْه فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ لِأَنَّهُ يَدْعُو إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى‏ طَرِيقٍ مُسْتَقِيم:

بر هیچ مسلمانی جایز نیست که از او سرپیچی کند یا ضد او بیاستد و هر کس که این کار را کند اهل آتش است، زیرا او به حق و راه راست دعوت می‌کند.

بنابراین سرپیچی از یمانی یا ضدیت با او، به منزله‌ی مخالفت با حق و انحراف از راه راست است، آن هم به گونه‌ای که فرد را اهل دوزخ می‌کند. یعنی حتی اگر کسی در ظاهر به دوازده امام اعتراف کند و اهل نماز و روزه باشد، با صرف مخالفت و دشمنی با یمانی، دوزخی خواهد شد؛ و هیچ کسی دارای چنین مقامی نخواهد بود مگر اینکه از حجت‌های الهی باشد؛ زیرا معیار دین‌داری و اطاعت‌پذیری افراد با اطاعت از خلیفه‌ی خدا سنجیده می‌شود؛ چه آنکه خلیفه‌ی خدا اصل دین است[48] و دشمنی با او، دشمنی با خداست و دشمن خدا در آتش است. در روایات، چنین مقامی از ویژگی‌های اهل بیت شمرده شده است.

امام هادی در زیارت جامعة کبیره فرمودند:

هر کس با شما (اهل بیت) مخالفت کند، آتش قرارگاه اوست.[49]

امام سجاد (ع) فرمودند:

اگر شخصی به اندازة عمر حضرت نوح یعنی نهصد و پنجاه سال عمر کند و تمام عمر را روزها روزه بگیرد و شب را به عبادت بپردازد اما خدا را در روز قیامت ملاقات کند در حالی که ولایت ما را نپذیرفته باشد، این عبادات برای او هیچ نفعی نخواهد داشت.[50]

امام باقر (ع) فرمودند:

کسی داخل آتش نمی‌شود مگر اینکه آل محمد را انکار کند.[51]

همچنین، بنا به فرموده‌ی اهل بیت، هر کسی که یکی از امامان یا اوصیای رسول خدا را انکار کند گویی همه را انکار کرده است.[52] لذا در روایات بیان شده است که اگر کسی با یمانی مخالفت کند، در آتش است؛ زیرا با مخالفت با او گویی با همه‌ی امامان مخالفت کرده است.

به‌رغم استدلال‌های روشنی که در تلازم وجوب اطاعت مطلق از یک فرد و عصمت او ذکر کردیم، عده‌ای از مخالفان سید احمد الحسن (ع) تلاش کرده‌اند اشخاصی را ذکر کنند که به‌زعم خودشان اطاعت از آن‌ها واجب و مخالفت با آن‌ها حرام است و درعین حال معصوم نیستند؛ حال آنکه مواردی که ذکر کرده‌اند به‌هیچ‌وجه مدعایشان را ثابت نمی‌کند. یکی از این موارد که مانور زیادی هم روی آن می‌دهند این سخن رسول خدا (ص) درباره‌ی اسامه است که فرمود: «جَهِّزوا جَیشَ اُسامَه؛ لَعَنَ اللهُ مَن تَخَلَّف عَنه»[53]: لشکر اسامه را تجهیز کنید. لعنت خدا باد بر کسانی که از لشکر اسامه تخلف کنند.

اسامه فرد جوانی بود که رسول خدا (ص) در روزهای اواخر عمرشان او را فرمانده لشکری به سوی شام کردند. در آن زمان، ابوبکر و عمر از پیوستن به لشکر اسامه خودداری کردند؛ زیرا برایشان مهم بود که در مدینه بمانند که مبادا هنگام رحلت رسول خدا (ص) حضور نداشته باشند و دستشان از مسئله‌ی جانشینی رسول خدا (ص) کوتاه بماند. رسول خدا (ص) نیز با این فرموده‌ی خود، اهمیت عدم حضور این دو نفر را در این مسئله گوشزد کردند.

اما، اولاً در این سخن رسول خدا (ص) دستوری به اطاعت از اسامه دیده نمی‌شود؛ بلکه فقط از نپیوستن به لشکر اسامه نهی فرموده‌اند و متخلفان را معلون خطاب کرده‌اند؛ البته طبیعی است که منصوب شدن یک فرد در جایگاه فرمانده لشکر ملزوماتی دارد که یکی از این ملزومات این است که برای حفظ انسجام لشکر، نباید سربازان لشکر به‌طور دلخواه عمل کنند، بلکه در حیطه تاکتیک‌های نظامی در مقابله با دشمن، باید تابع فرمانده خود باشند، و این حد از تبیعت امری معقول و ضروری است. اما آیا چنین تبعیتی به این معناست که آن فرمانده لشکر، پرچم هدایت و دعوت‌کننده به حق است و در هر ریز و درشتی، در هر آنچه پای حق و باطل و هدایت و ضلالت در میان است، باید از او اطاعت کرد؟!

روشن است که پاسخ منفی است، این در حالی است متخلفان از یمانی اهل آتش شمرده شده‌اند؛ زیرا او هدایتگر و دعوت کننده به حق و راه مستقیم است، یعنی در دعوت او انحرافی نیست و چون حق است، کسانی که از او رویگردان هستند در ضلالت هستند (فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ) و ما شواهد فراوانی از قرآن و روایات ذکر کردیم که این اوصاف که برای یمانی آمده، ثابت می‌کند که او معصوم و حجتی از حجت‌های الهی است.

 

اوصاف یمانی در روایات اهل سنت

موضوع جالب دیگر اوصافی است که برای یمانی در روایات اهل سنت آمده است؛ مثل اینکه هاشمی است و دارای مقام خلافت است و صیحه‌ای آسمانی در تأیید یمانی از آسمان شنیده می‌شود (من بنی هاشم...خلیفةٌ یمانی، و ...) این اوصاف منطبق بر مهدی در روایات شیعه است که طبق آن، صیحه‌ی آسمانی در تأیید مهدی شنیده می‌شود و چون یمانی همان مهدی اول است، او نیز مهدی و قائم است؛ لذا منعی در این‌ نیست که صیحه‌ی آسمانی در تأیید او بیاید و بلکه شواهد روایی متعددی وجود دارد که صیحه در تأیید او خواهد بود که دراین‌باره می‌توانید به کتاب «رسالة فی شخصیة القائم و الیمانی و المهدی الاول» از دکتر علاء السالم،[54] از کتاب‌های انتشارات انصار امام مهدی (ع) رجوع کنید.

 

جمع‌بندی (یمانی معصوم و از اهل بیت عصمت است)

تمام صفاتی که برای یمانی شمردیم ثابت می‌کرد که او اوصاف معصومان و خلفای الهی را دارد و از اهل بیت عصمت و طهارت است. اگر اهل بیت واجب‌الاطاعه هستند، یمانی نیز واجب الاطاعه است. اگر مخالفان اهل بیت دوزخی هستند، مخالفان یمانی نیز دوزخی هستند. اگر اهل بیت دعوت‌کننده به راه راست و هدایتگران به حق هستند، یمانی نیز دعوت‌کننده به راه راست و هدایتگر به حق است. اگر اهل بیت حامل پرچم هدایت هستند، یمانی نیز حامل پرچم هدایت است. اگر امامان، هادیان امت هستند، یمانی نیز از هادیان امت است. بنابراین پس از اینکه فهمیدیم مجموع این اوصاف تنها اختصاصبه اهل بیت عصمت و طهارت (ع) وجود دارد، تردیدی باقی نمی‌ماند که یمانی نیز در زمره‌ی همین اهل بیت (ع) است؛ لذا معصوم است و از اوصیای رسول خدا (ص) است.

گفتنی است درباره‌ی مکان خروج یمانی و اینکه آیا یمانی طبق روایات از یمن خروج می‌کند یا از مشرق‌زمین، می‌توانید به کتاب «پژوهشی در شخصیت یمانی» از شیخ ناظم العقیلی رجوع کنید.

حال نوبت به بررسی تفصیلی این موضوع می‌رسد که اگر یمانی معصوم است و اوصاف اوصیای الهی را دارد، آیا نام و نسب او به عنوان یکی از اوصیای الهی در روایات بیان شده است؟ این سؤال را در بخشهای بعدی پاسخ می‌دهیم.


 پی نوشت:

[1]. بصائر الدرجات، ص 51.

[2]. الفضائل لابن شاذان القمی، ص 155.

[3] امیرمومنان علی (ع) به کمیل فرمود:

ای کمیل! اگر خداوند پیامبری را ظاهر نمی‌کرد، اما در زمین، مؤمنی متقی وجود داشت، آیا این مؤمن در دعوتش به سوی خداوند، بدون خطا بود یا به خطا می‌رفت؟ کمیل گفت: به خدا که به خطا می‌رفت، مگر اینکه خداوند او را بر این کار منصوب می‌کرد و شایسته این کار قرار می داد. امیرمومنان (ع) فرمود: ای کمیل! دین برای خداست و خداوند نمی‌پذیرد که فردی به غیر از پیامبر یا وصی به برپایی آن قیام کند... (تحف العقول، ص 175).

[4]. کمال الدین ج2 ص 510.

[5]. توصیف خداوند به هدایتگری و دعوت به حق در آیات دیگری نیز آمده است که ازجملۀ آن‌ها می‌توان به این آیات اشاره کرد: يَهْدي مَنْ يَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيم (بقره/142)؛ وَ اللَّهُ يَهْدي مَنْ يَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيم (بقره/213)؛ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ (بقره/272)؛ يَهْديهِمْ إِلَيْهِ صِراطاً مُسْتَقيما (نساء/175)؛ وَ يَهْديهِمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيم‏ (المائده/16)؛ ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدي بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ (الانعام/88)؛ وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلى‏ دارِ السَّلامِ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيم (يونس/25)؛ قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدي لِلْحَق‏ (یونس/35)؛ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيم (ابراهیم/4) يَهْدي مَنْ يَشاءُ (نحل/93)؛ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد (رعد/33)؛ وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنا وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى‏ وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنين‏ (الأنعام/84)؛ وَ لَهَدَيْناهُمْ صِراطاً مُسْتَقيماً (النساء/68)؛ وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ‏ (الانعام/87)؛ وَ هَدَيْناهُمَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم‏ (الصافات/118)؛ أَنَّ اللَّهَ يَهْدي مَنْ يُريد (حج/16)؛ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ  (نور/35)؛ إِنَّكَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ  (قصص/56)؛ وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ يَهْدِي السَّبيل‏ (احزاب/4)؛ فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاء (فاطر/8)؛ ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدي بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد (زمر/23)؛ لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقيما (الفتح/2)؛ وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغانِمَ كَثيرَةً تَأْخُذُونَها فَعَجَّلَ لَكُمْ هذِهِ وَ كَفَّ أَيْدِيَ النَّاسِ عَنْكُمْ وَ لِتَكُونَ آيَةً لِلْمُؤْمِنينَ وَ يَهْدِيَكُمْ صِراطاً مُسْتَقيما (الفتح/20). در روایات نیز خداوند با چنین اوصافی توصیف شده است: یا هادیاً إِلَى‏ الْحَقِّ الْمُبِين‏ (اقبال الاعمال، سیدبن طاووس، ج1، ص190)

[6]. ایمان بی اطالب، فخار بن معد الموسوی، ص141؛ بحار الانوار، ج35، ص117.

[7]. من لا یحضره الفقیه، ج1، ص428.

[8]. نهج البلاغه، صبحی صالح، ص200.

[9]. بحارالانوار، ج97، ص362.

[10]. الارشاد، ج1، ص336.

[11]. الفضائل شاذان بن قمی، ص172.

[12]. امالی صدوق، ص497.

[13]. الارشاد، ص291.

[14]. کتاب المزار، مفید، ص109.

[15]. امالی شیخ طوسی، ص292.

[16]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج1، ص403.

[17]. بحارالانوار، ج99، ص23.

[18]. کمال الدین و تمام النعمة، ح2، ص 511.

[19]. باب‏ أنهم عليهم السلام الهداية و الهدى و الهادون في القرآن‏ (بحار الانوار، ج24، ص143).

[20]. تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج1، ص 392.

[21]. الکافی، ج1، ص 414. بصائر الدرجات، ج1، ص 36.

[22]. تفسیر القمی، ج1، ص 312. تفسیر کنز الدقائق، ج6، ص 56.

[23]. این کتاب در دانشگاه‌های سراسر کشور ایران و در تمام رشته‌ها به عنوان واحدی عمومی تدریس می‌شود.

[24]. اندیشۀ اسلامی2، ص68.

[25]. الرعد/17

[26]. در تمام زمان‌ها هدایتگری وجود داشته است؛ گرچه گاهی به‌علت قابلیت نداشتن مردم خود را معرفی نکرده‌اند یا در غیبت به سر می‌بردند. دراین‌باره می‌توانید به کتاب عقاید اسلام و از تو درباره‌ی روح می‌پرسند از سید احمد الحسن مراجعه کنید: ص35-40.

[27]. بصائرالدرجات، ج1 ص29.

[28]. الأمالی صدوق، ص 506.

[29]. واضح است که ممکن است اهل بیت نیز به تناسب زمان و مکان خودشان پرچمی ظاهری داشته باشند که شعار خاصی که بیانگر ایدئولوژی الهی است روی آن حک شده باشد که در جای خود این پرچم نیز مهم است همانطور که در برخی روایات آمده است که  بر روی پرچم مهدی نوشته شده است البیعة لله که نماد حاکمیت الهی و بطلان همۀ اقسام حاکمیتهای بشری است که البته در این مورد هم، مهم‌تر از این پرچمِ پارچه‌ای، حامل آن و کسی است که  آن را بلند می‌کند که همان مهدی است که خلیفۀ خدا بر روی زمین است.

[30]. مناقب آل ابی طالب ج4 ص 168.

[31]. الارشاد مفید ج1 ص240.

[32]. تفسیر فرات الکوفی، ص 368.

[33]. یعنی به جای اینکه گفته شود «رَايَةُ الْحَقِّ لَنَا» گفته شده: «لَنَا رَايَةُ الْحَقِّ» و به جای اینکه گفته شود: «رَايَةُ الْحَقِ مَعَنَا» گفته شده: «مَعَنَا رَايَةُ الْحَقِ». در کتب بلاغت، تقدیم ما حقه التأخیر یکی از اسالیب افاده‌ی حصر است (جواهر البلاغة، انتشارات مرکز مدیریت حوزه‌ی علمیه، ص127).

[34]. نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 100.

[35]. المزار الکبیر، ابن المشهدی، ص291-295.

[36]. الکافی، ج5، ص 46. اقبال الاعمال، ج1، ص 170.

[37]. المزار الکبیر، ابن المشهدی، ص579.

[38]. الامالی طوسی، ص 343.

[39]. کامل الزیارات، ابن قولویه، ص 70.

[40]. نهج البلاغة، صبحی صالحی، ص52، حکمت183.

[41]. الکافی؛ ج2، ص 295. الغیبة نعمانی ص 114.

[42]. تفسیر العیاشی، ص 65. البرهان، ج3، ص 429. بحار الانوار، ج52، ص224.

[43]. شرح الاخبار، نعمان بن محمد مغربی، ج3 ص 356.

[44]. برای مثال محمدتقی مصباح یزدی در کتاب آموزش عقاید که در حوزه‌های علمیه تدریس می‌شود، در توضیح تلازم میان اطاعت‌پذیری و عصمت می‌نویسد:

قرآن کریم اطاعت از پیامبران را به طور مطلق لازم دانسته و از جمله در آیه‌ی 63 از سوره‌ی نساء می‌فرماید: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّه‏ و اطاعت مطلق از ایشان در صورتی صحیح است که در راستای اطاعت خدا باشد و پیروی از آنان منافاتی با اطاعت از خدای متعال نداشته باشد و گرنه امر به اطاعت مطلق از خدای متعال و اطاعت مطلق از کسانی که در معرض خطا و انحراف باشند موجب تناقض خواهد بود [بنابراین امر الهی به اطاعت از انبیا یا ائمه برای این است که آن‌ها در معرض خطا و انحراف نیستند و معصوم هستند]. محمدتقی مصباح یزدی، (آموزش عقاید ص 203)

خواجه نصیرالدین طوسی نیز در کتاب کشف‌المراد، که از منابع اصلی علم کلام در حوزه و دانشگاه است، در استدلالی مشابه می‌نویسد:

اگر از امامان خطا سر بزند، واجب است که آن را انکار کنیم و از اطاعت آنان سرپیچی کنیم، و این با امر الهی به اطاعت از ایشان در این آیه منافات دارد: «أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ : ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از خداوند اطاعت کنید و از فرستاده‌ی او و صاحبان امرتان اطاعت کنید.» [پس امر به اطاعت از امامان دلیل بر عصمت آنان است]. کشف‌المراد، ص 185.

[45]. الروضة في فضائل أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب، ابن شاذان قمی؛ ‏الخصال ج1 ص 139. سلیم ین قیس، ج2 ص 884.

[46]. تفسیر القمی، ج1 ص 29.

[47]. اصول الفقه، محمدرضا مظفر، ص59.

[48]. . عن ابی جعفر (ع): أَنَّ الدِّينِ وَ أَصْلَ الدِّينِ هُوَ رَجُلٌ وَ ذَلِكَ الرَّجُلُ هُوَ الْيَقِينُ وَ هُوَ الْإِيمَانُ وَ هُوَ إِمَامُ أُمَّتِهِ وَ أَهْلِ زَمَانِهِ فَمَنْ عَرَفَهُ عَرَفَ اللَّهَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ أَنْكَرَ اللَّهَ وَ دِينَهُ؛

امام باقر (ع) فرمودند: دین و اصل دین یک مرد است و آن مرد ایمان است و یقین است و او امام امت  واهل زمان خویش است؛ هرکس او را شناخت خدا را شناخته و هرکس او را انکار کرد خدا و دین خدا را انکار کرده است . (بصائر الدرجات، ج1، ص529)

[49]. عن الأمام الهادی فی زیارة الجامعة الکبیرة: مَنْ خَالَفَكُمْ فَالنَّارُ مَثْوَاه (من لا یحضره الفقیه، ج2، ص )613.

[50]. قال عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ زَيْنُ الْعَابِدِينَ ع: ... لَوْ أَنَّ رَجُلًا عُمِّرَ مَا عُمِّرَ نُوحٌ فِي قَوْمِهِ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَاماً يَصُومُ النَّهَارَ وَ يَقُومُ اللَّيْلَ فِي ذَلِكَ الْمَوْضِعِ‏ ثُمَّ لَقِيَ اللَّهَ بِغَيْرِ وَلَايَتِنَا لَمْ يَنْفَعْهُ ذَلِكَ شَيْئا (من لا یحضره الفقیه، صدوق، ج2، ص 245).

[51]. عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع: ... آلُ مُحَمَّدٍ...لَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَهُمْ... .

[52]. رسول خدا (ص) فرمودند: کسی که در یکی از امامان شک کند در واقع در همه آن ها تردید کرده است (قال رسول الله (ص): مَنْ‏ شَكَ‏ فِي‏ وَاحِدٍ مِنَ‏ الْأَئِمَّةِ فَقَدْ شَكَّ فِي الْكُلِّ مِنْهُم‏. (الیقین باختصاص مولانا علی، سید بن طاوس، ص 351)  و امام صادق (ع) فرمودند: کسی که آخرین ما را منکر شود، اولین ما را نیز منکر شده است (قَالَ الصَّادِقُ ع الْمُنْكِرُ لِآخِرِنَا كَالْمُنْكِرِ لِأَوَّلِنَا. (کمال الدین، ج1، ص14 ).

[53]. شهرستانی، الملل و النحل (قم)، ج ۱، ص ۲۹.

[54]. در بخش آخر کتاب با عنوان «لماذا یرفض المتشیعه الصیحه؟» دراین‌باره بحث شده است.