Logo

در این مقاله بخشی از ادله وحدت یمانی و مهدی اول تبیین می‌شود و به این شبهه پاسخ داده می‌شود که اگر بنابه حدیث وصیت مهدی اول عهده‌دار امامت پس از وفات امام مهدی است چگونه ممکن است که پیش از ظهور نیز دارای مقام امامت و وصایت باشد

شواهد فراوانی بر وحدت شخصیت یمانی و مهدی اول وجود دارد که دو بیان اجمالی و نسبتاً تفصیلی برای آن ذکر می‌کنیم.
استدلال اجمالی 
استدلال اجمالی در بیان وحدت شخصیت یمانی و مهدی اول این است:
یمانی اوصاف اوصیا وحجت‌های را دارد و معصوم است. از طرفی نمی‌توانیم از وصایت و عصمت شخصی غیر از چهارده معصوم سخن گفت، مگر دوازده مهدی. بنابراین اگر یمانی معصوم و از اوصیای الهی باشد، لزوماً او باید مهدی اول باشد؛ چون نخستین کسی که بعد از چهارده معصوم می‌توانیم از عصمت و وصایت او سخن بگوییم مهدی اول است.
استدلال نسبتاً تفصیلی
نوشته‌ایم نسبتاً تفصیلی، زیرا مدعی نیستیم که تمام شواهدی را که دلالت می‌کند مهدی اول همان یمانی است در این‌جا ذکر کرده‌ایم، بلکه فقط برخی از شواهدی را ذکر می‌کنیم که نشان می‌دهد زمان حضور یمانی و مهدی اول و نیز نقشی که در روایات برای این دو شخصیت در پروسه‌ی ظهور ذکر شده همسان است.
در این راستا، نظر به اینکه زمان یمانی از علائم ظهور است و زمان حضور او پیش از ظهور امام مهدی (ع) است؛ باید اول بتوانیم ثابت کنیم که مهدی اول نیز، بنابه روایات، پیش از ظهور امام مهدی (ع) حضور دارد؛ و ثانیاً حضور او پیش از ظهور، نه حضوری معمولی، بلکه در جایگاه یک وصی الهی است و مأموریت ویژه‌ای در جریان ظهور دارد؛ چه آنکه عده‌ای این اشکال را مطرح کرده‌اند که «طبق وصیت رسول خدا (ص) احمد، اولین جانشین امام مهدی، بعد از وفات امام مهدی (ع) به مقام وصایت می‌رسد و تا پیش از آن دارای چنین مقامی نیست؛ بنابراین نمی‌تواند پیش از ظهور امام مهدی یا وفات ایشان ادعای وصایت کند.»
به این اشکال در دو گام پاسخ می‌دهیم:
در گام اول، صرفاً «امکان» اینکه مهدی اول در زمان حیات امام حجت بن الحسن (ع) و سال‌های غیبتِ منتهی به ظهور ایشان، حجت ناطق بر مردم باشد را ثابت می‌کنیم؛ خواه بتوانیم ثابت کنیم مهدی اول به‌طور بالفعل حجت ناطق بر مردم هست یا خیر. در این مرحله، نشان می‌دهیم که طبق روایات، امکان اینکه مهدی اول، به‌عنوان وصی امام مهدی (ع)، حجت ناطق بر مردم باشد وجود دارد؛ درنتیجه، کسی نمی‌تواند مدعی شود که مهدی اول لزوماً باید، پس از وفات امام مهدی (ع)، وصی امام مهدی (ع) و حجت ناطق شود.
در گام دوم، ثابت می‌کنیم که مهدی اول، پیش از ظهور امام حجت بن الحسن (ع)، به صورت «بالفعل»، به‌عنوان وصی امام مهدی (ع)، حجت ناطق بر مردم است.

امکان وصایت مهدی اول و ناطق بودن او پیش از ظهور امام مهدی (ع) 
آنچه بیش از هر عامل دیگری این شائبه را در اذهان به وجود آورده که مهدی اول پس از وفات امام حجت بن الحسن به وصایت می‌رسد این است که در حدیث وصیت آمده مهدی اول پس از وفات امام دوازدهم به مقام وصایت می‌رسد؛ اما با دقت در حدیث وصیت، می‌یابیم که ثابت‌شده نیست که مهدی اول، فقط پس از وفات امام مهدی، به وصایت می‌رسد؛ زیرا تعبير«فاذا حضرته الوفاة: زمانی که مرگش فرا برسد» که در مورد امام مهدی (ع) آمده، به احتمال بسیار زیاد، جـزء متن وصيت نيست؛ زیرا در کتاب غيبت طوسی داخل قلاب یا پرانتز آمده است. در برخی از قدیمی‌ترین نسخه‌های خطی کتاب شیخ طوسی نیز روی این عبارت خط کشیده شده است که در گذشته کارکرد پرانتز یا قلاب را داشته است.

همچنين مرحوم مجلسی در جلـد ٣٦ بحار الأنوار اين حديث را ذکر کرده و عبارت «فاذا حضرته الوفاة: زمانی که وفاتش می‌رسد» درباره‌ی امام مهدی (ع) نيامده است.



 

 

از ايـن رو به نظر می‌رسد ايـن تعبيـر دربـاره‌ی امام مهدی (ع) در اصل حديث نبـوده و برخـی از نسخه نويسان گمان کرده‌اند که چون درباره‌ی همه ائمه (ع) آمـده که هر یک به هنگام وفاتش دیگری را وصی خود قرار می‌دهد، پـس بايـد دربـاره‌ی امـام مهدی (ع) این قید وجود داشته باشد؛ لذا این قید را داخل پرانتز يا در حاشيه‌ی کتاب اضافه کرده‌اند و رفته‌رفته در برخی نسخه‌ها پرانتز را نیز برداشته‌اند! 
اما اینکه چرا در وصیت رسول خدا (ص) قید «فاذا حضرته الوفاة: زمانی که وفاتش می‌رسد» برای همه‌ی امامان پیش از امام مهدی (ع) آمده، اما برای امام مهدی نیامده است، شاید حکمتش این بوده که امام مهدی (ع) مهدی اول را در هنگام حیاتشان وصی خود قرار می‌دهند و او را برای مأموریت بزرگی که زمینه سازی برای اوست به میان مردم می‌فرستند؛ در غیر این صورت چه معنا دارد که این قید برای همه‌ی امامان بیاید، اما برای امام حجت بن الحسن (ع) نیاید؟!

امکان همزمانی دو حجت خدا 
حتی اگر فرض کنیم عبارت مزبور واقعاً در متن حديث وصيت آمده باشد (یعنی در حدیث آمده باشد که امام مهدی هنگام وفاتشان وصایت را به مهدی اول تقدیم می‌کند)، معنایش لزوماً این نیست که مهدی اول نمی‌تواند در زمان حیات امام مهدی (ع) وصی ایشان باشد؛ زیرا قابل تصور است که مهدی اول دارای دو شأن و منزلت باشد: یک شأن که وصایت مطلق مهدی اول پس از امام مهدی است و شأن دیگر که وصایت مهدی اول در طول حیات امام مهدی (ع) است؛ خصوصاً که در قرآن و روایات به چنین شئونی برای برخی اوصیای الهی و نیز به هم‌زمانی دو حجت خدا که یکی مُوصِی (وصیت‌کننده) و دیگری وصی اوست اشاره شده است. برای مثال، طبق روایات، یوشع بن نون دو شأن و منزلت داشت: یکی وصایت او پس از وفات موسی (ع) ، و دیگری وصایت او در زمان حضرت موسی (ع).  بنابه روایات فراوان، امیرمؤمنان که پس از وفات رسول خدا (ص) وصی ایشان شد، در زمان حیات رسول خدا (ص) نیز وصی ایشان بود.  امام حسین (ع) نیز که پس از وفات امام حسن (ع) وصی ایشان شد، در همان زمان حیات امام حسن (ع) نیز دارای مقام وصایت و امامت بود. 
این‌ نمونه‌ها نشان می‌دهد که نصب یک وصی برای پس از وفات مُوصِی (وصیت‌کننده) منافاتی با وصایت آن وصی در زمان حیات مُوصِی ندارد؛ درنتیجه وصایت مهدی اول پس از وفات امام مهدی (ع) نیز نافی وصایت او در زمان حیات امام مهدی (ع) نیست؛ و کسی که وصایت مهدی اول را در زمان حیات امام مهدی (ع) منکر می‌شود، صرفاً به این بهانه که در حدیث وصیت آمده که او پس از وفات امام مهدی به وصایت منصوب شده است، مانند کسی است که وصایت امیرمؤمنان را در زمان حیات رسول خدا (ص) رد می‌کند به این بهانه که در احادیث آمده امیرمؤمنان پس از وفات رسول خدا به وصایت منصوب شده است! حال آنکه چنین گفته‌ای از پیامبر نافی وصایت امیرمؤمنان در زمان حیات رسول خدا (ص) نیست. 
حجت ناطق و حجت صامت 
علاوه بر نکات فوق، یکی از مهم‌ترین دلایل در اثبات وصایت مهدی اول در زمان حیات امام مهدی (ع)، قاعده‌ی عامی است که در روایات ذکر شده که طبق آن، همان وصی‌ای که قرار است پس از وفات مُوصِی (وصیت‌کننده) جانشین و وصی او شود، حتی در زمان حیات او نیز دارای مقام وصایت است، لیکن حجت صامت است:


• عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع تَكُونُ الْأَرْضُ لَيْسَ فِيهَا إِمَامٌ قَالَ لَا قُلْتُ يَكُونُ إِمَامَانِ قَالَ لَا إِلَّا وَ أَحَدُهُمَا صَامِتٌ :
حسین بن علا می‌گوید از امام صادق (ع) پرسیدم: آیا خداوند زمین را بدون امام رها می‌کند؟ امام فرمود: خیر. پرسیدم: آیا ممکن است [به‌طور همزمان] دو امام بر روی زمین باشد؟ امام فرمود: خیر، مگر اینکه یکی از آن‌ها امام خاموش باشد.
• عَنْ يَعْقُوبَ السَّرَّاجِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع مَتَى يَمْضِي الْإِمَامُ حَتَّى يُؤَدِّيَ عِلْمَهُ إِلَى مَنْ يَقُومُ مَقَامَهُ مِنْ بَعْدِهِ قَالَ فَقَالَ لَا يَمْضِي الْإِمَامُ حَتَّى يُفْضِيَ عِلْمَهُ إِلَى مَنِ انْتَجَبَهُ اللَّهُ وَ لَكِنْ‏ يَكُونُ‏ صَامِتاً مَعَهُ فَإِذَا مَضَى وَلِيُّ الْعِلْمَ نَطَقَ بِهِ مَنْ بَعْدُهُ :
یعقوب بن سراج می‌گوید: از امام صادق (ع) پرسیدم: چه زمانی امام وفات می‌کند تا اینکه علمش را به کسی جانشین بعدی اوست می‌سپارد؟ امام فرمود: امام از دنیا نمی‌رود مگر اینکه علمش را به برگزیده‌ی خداوند بسپارد، اما این برگزیده‌ی خداوند مادامی که همراه امامِ [قبلی] است، صامت (خاموش) است؛ اما هنگامی که ولیّ علم (امام قبلی) از دنیا رفت، جانشین او، پس از او با این علم سخن می‌گوید.
• قال امیرالمؤمنین (ع): يا سلمان و يا جندب، و كان محمد الناطق، و أنا الصامت، و لا بد فی كل زمان من صامت و ناطق :
امیرمؤمنان علی (ع) فرمودند: ای سلمان و ای اباذر، محمد ناطق بود و من صامت و گریزی نیست که در هر زمانی، ناطقی باشد و صامتی.


طبق این روایت، تمام امامان (ع)، حتی در زمان حیات پدرشان دارای مقامات امامت و وصایت بوده‌اند؛ درنتیجه هم‌زمانی دو امام، که یکی مُوصِی (وصیت‌کننده) و دیگری وصی است، ممکن است؛ اما بنابر آنچه اهل بیت فرموده‌اند باید یکی از آن‌ها ناطق باشد و دیگری خاموش. 
امکان ناطق شدن حجت صامت در زمان حیات حجت ناطق
آیا معنای حجت صامت این است که او مطلقاً سکوت کند و در امر دین چیزی نگوید؟! از روایات می‌فهمیم که منظور این نیست، بلکه منظور این است که او مادامی که همراه موصی یا حجت قبلی است و با او در یک مکان اجتماع کرده، بدون اذن او سخن نمی‌گوید؛ اما اگر موصی حضور نداشته باشد، همان امام صامت می‌تواند سخن بگوید و معارف دین را بیان کند و مسائل شریعت را بازگو کند و ... و برای انجام همه‌ی این کارها ممکن است از سوی موصی مأمور شده باشد. نمونه‌های فراوانی در قرآن و روایات برای چنین نقشی برای اوصیا ذکر شده است.
برای مثال هارون، وصی حضرت موسی (ع) بود و علاوه بر حمایت‌های معمول او از موسی (ع)، مأموریت خاص او زمانی شروع شد که حضرت موسی از قوم خود به مدت چهل روز غایب شد و هارون را جانشین خود در قومش قرار داد؛  در اینجا دیگر هارون، صامت و خاموش نبود؛ بلکه به دستور موسی وظیفه‌ی رهبری قومش را برعهده داشت و به انذار قومش می‌پرداخت و برای قومش حجت ناطق بود. 
امیرمؤمنان علی (ع) نیز در حضور رسول خدا (ص) حجت صامت بود.  اما درعین‌حال، در زمان حیات رسول خدا (ص) – از همان آغاز دعوت رسول خدا (ص) – حجت بر مردم بود و اطاعت او نیز بر مردم واجب بود. 


عَنْ يَزِيدَ الْكُنَاسِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع‏... أَ كَانَ عَلِيٌّ ع حُجَّةً مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ‏ عَلَى‏ هَذِهِ‏ الْأُمَّةِ فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ نَعَمْ يَوْمَ أَقَامَهُ لِلنَّاسِ وَ نَصَبَهُ عَلَماً وَ دَعَاهُمْ إِلَى وَلَايَتِهِ وَ أَمَرَهُمْ بِطَاعَتِهِ قُلْتُ وَ كَانَتْ طَاعَةُ عَلِيٍّ ع وَاجِبَةً عَلَى النَّاسِ فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ فَقَالَ نَعَمْ وَ لَكِنَّهُ صَمَتَ فَلَمْ يَتَكَلَّمْ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ كَانَتِ الطَّاعَةُ لِرَسُولِ اللَّهِ ص عَلَى أُمَّتِهِ وَ عَلَى عَلِيٍّ ع فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ كَانَتِ الطَّاعَةُ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ عَلَى النَّاسِ كُلِّهِمْ لِعَلِيٍّ ع بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ كَانَ عَلِيٌّ ع حَكِيماً عَالِماً :
یزید کناسی می‌گوید از امام باقر (ع) پرسیدم: ... آیا علی (ع)، در زمان رسول خدا (ص)، حجتی از جانب خدا و رسولش بر این امت بود؟ امام (ع) فرمود: بله. آن روزی که رسول خدا (ص) او را برافراشت و او را برای مردم به‌عنوان درفش [هدایت] منصوب کرد و مردم را به ولایتش دعوت کرد و آنان را به اطاعت از او امر کرد. یزید بن کناسی می‌گوید: اطاعت از علی در زمان حیات رسول خدا (ص) و بعد از وفات ایشان واجب بود؟ امام (ع) فرمود: بله، اما امیرمؤمنان (ع) صامت و خاموش بود و در معیت رسول خدا (ص) سخن نمی‌گفت و اطاعت امت و علی (ع) برای رسول خدا (ص) بود و بعد از وفات رسول خدا (ص) اطاعت ازسوی خداوند و رسولش بر همه‌ی مردم برای علی (ع) بود و علی (ع) حکیم و عالم بود.


روشن است که زمان‌هایی که امیرمؤمنان (ع) از جانب رسول خدا (ص) مأموریت می یافت، دیگر حجت خاموش نبود، بلکه حجت ناطق بود و اطاعتش بر مردم واجب بود؛ مثلاً در جنگ تبوک که مدینه از وجود مبارک رسول خدا (ص) خالی می‌شد، ایشان امیرمؤمنان را بر جای خود نهادند و فرمودند: 
إِنَّ الْمَدِينَةَ لَا تَصْلُحُ‏ إِلَّا بِي أَوْ بِكَ وَ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ‏ مِنْ‏ مُوسَى‏ إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي‏: 
مدینه جز با وجود من یا تو صلاح نمی‌یابد و جایگاه تو نسبت به من مانند جایگاه هارون به موسی است (یعنی تو وصی من هستی)؛ الا اینکه بعد از من پیامبری نیست.
آیا می‌توان پذیرفت در چنین موقعیتی، امیرمؤمنان در امر دین، خاموش بوده و هیچ سخنی نمی‌گفته و فقط به صورت تشریفاتی در مدینه بوده است؟  
همچنین زمانی که رسول خدا (ص) امیرمؤمنان را به یمن ارسال کرد، امیرمؤمنان اموری را برعهده داشت که تنها از یک حجت ناطق برمی‌آمد؛ مانند اینکه احکامی را صادر و برطبق آن عمل کرد که مشافهتاً از پیامبر نشنیده بود، بلکه به اذن الهی و با قوه‌ی الهام از طریق روح‌القدس آن‌ها را دریافت می‌کرد:


حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ الْعَزِيزِ، عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ النَّاسَ‏يَزْعُمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص وَجَّهَ عَلِيّاً ع إِلَى الْيَمَنِ لِيَقْضِيَ بَيْنَهُمْ فَقَالَ عَلِيٌّ فَمَا وَرَدَتْ عَلَيَّ قَضِيَّةٌ إِلَّا حَكَمْتُ فِيهَا بِحُكْمِ اللَّهِ وَ حُكْمِ رَسُولِهِ ص فَقَالَ صَدَقُوا قُلْتُ وَ كَيْفَ ذَاكَ وَ لَمْ يَكُنْ أُنْزِلَ الْقُرْآنُ كُلُّهُ وَ قَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص غَائِباً عَنْهُ فَقَالَ تَتَلَقَّاهُ بِهِ رُوحُ الْقُدُسِ :
علی بن عبدالعزیز از پدرش نقل می‌کند که از امام صادق (ع) پرسیدم: جانم به فدایت شوم مردم گمان می‌کنند که رسول خدا (ع) علی (ع) را به یمن فرستاد تا میان آنان قضاوت کند و علی (ع) هم فرمود که هر قضیه‌ای که برایم پیش نیامد مگر اینکه به حکم خدا و حکم رسولش حکم کردم. امام صادق (ع): راست گفته‌اند. گفتم: چگونه چنین چیزی ممکن است حال آنکه تمام قرآن نازل شده بود و رسول خدا (ص) نیز از امیرمؤمنان (ع) غایب بود. امام صادق (ع) فرمود: علی (ع) از روح القدس دریافت می‌کرد.


همچنین روايت شده که امام حسن (ع) در غياب پدرش اميرمؤمنان (ع) به صدور فتوا مبـادرت نمـود و حضـرت علی (ع) نيز فتوای او را تأييد فرمود و از آن اظهار رضايت نمود و گفت به غير از آنچه کـه حسـن (ع) گفتـه چيز ديگری نزد او نيست.  حال اگر در زمان اميرمؤمنان (ع) سخن گفتن بر امام حسن (ع) حرام بود، پس چرا وی دست به چنين کاری زد؟
بنابراین، طبق روایات، صامت بودن وصی در زمان مُوصِی، کلیت ندارد و مطلق نیست؛ بلکه وصی تنها در هنگام حضور مُوصی صامت است و بدون اذن او سخن نمی‌گوید؛ اما موصی می‌تواند به وصی خود اذن سخن گفتن دهد یا هر جا که موصی بنا به هر دلیلی معذور بود که خودش شخصاً در میان مردم حاضر باشد، می‌تواند وصی خود را حجت ناطق بر آن قوم قرار دهد.  
نتیجه آنکه حتی اگر در حدیث وصیت آمده باشد که مهدی اول پس از وفات امام مهدی به وصایت منصوب می‌شود، نافی وصایت او در زمان حیات امام مهدی (ع) نیست، همان‌طور که منصوب شدن امیرمؤمنان به وصایت پس از وفات رسول خدا (ص) نافی وصایت او در زمان حیات رسول خدا (ص) نیست؛ و بلکه باید بگوییم مهدی اول ضرورتاً در زمان حیات امام مهدی (ص) نیز وصی ایشان است و می‌تواند حجت ناطق بر مردم باشد.
اما خود امام مهدی (ع) پیش از ظهور مبارکشان که ارتباط عمومی ایشان با مردم قطع است حجت ناطق بر وصی خود است؛ اما پس از ظهورشان، حجت ناطق بر مردم خواهد بود و وصی ایشان، حجت صامت خواهد بود به همان معنایی که توضیح دادیم.